حاجت روا شدیم// پیکر شهید گمنام دفاع مقدس در نفت و گاز مارون آرمید
صبحگاه یکشنبه ۱۸ آذر، از بیرون آمده و وقتی توسط بچه های حراست بازرسی می شد، غرق در تماشای بیلبوردهای شمایل شهدا از حاج قاسم تا نیل فروشان بود. وارد شد با گام هایی که گویی یک نوجوان ورزیده بر می دارد، به سرعت خود را به حلقه آنهایی رساند که در حال وضو بودند. از دور و در حالی که مسح صورت می کرد، چشمانش را از میان جمعیت به سوی آرامگاه سنگ و آجری پرتاب کرد. نفس عمیقی کشید و خرسند از رسیدن در لحظه مقرر، صلوات فرستاد. این یکی از صدهایی بود که دیدم؛ چقدر این اشتیاق در نگاه یکایک آنانی که با دعوت و بی دعوت از شهر و روستاهای همجوار، مجموعه صنعت نفت، نهادهای اجرایی و انقلابی و همه جای دیگر آمده بودند دلنشین بود. همه آمده بودند، آماده بودند، ایستاده بودند به انتظار تا بیاید.
آیا باید می گفتیم شهید گمنام؟ نام چیست وقتی بیش از هزار تو را از خود و از آن خود می دانند؟ نام چیست وقتی نام ایران به جهد و جهاد تو، ایران مانده است؟ نام چیست وقتی خوشنام ترین انسان ها از فرش زمین تا عرش کبریای تویی و گسترش عطر خوش عطر حضورت را ملائک عهده دارند. نام تو شهید است؛ پرآوازه ترین، ماندگارترین و پرمعناترین نام، نام توست. تویی که چندسال است خواسته ی کوچک و بزرگ شرکت بهره برداری نفت و گاز مارون بودی، ای خواستنی ترین، امروز که می آیی، دلهره فردا را داریم. چگونه در محضر تو ادای وظیفه کنیم، چگونه ادعا کنیم که ما هم در خط مقدم جبهه اقتصاد در تلاشیم و چگونه ببالیم بر دستاوردهایی که داشته ایم. در محضر تو، که و چه باشیم خوب است؟
آمد آمد ها به گوش می رسد. گروه موسیقی نیروهای مسلح خود را آماده نواختن سرود جمهوری اسلامی می کند. از سوی گیت اصلی شرکت، تابوتی در آغوش پرچم ایران روی ده ها دست به سوی یادمان می آید. هیچ کس عجله ندارد. آنهایی که پیکر بر دست دارند، نمی خواهند به آرامگاه برسند. صدای تکبیر مردم می آید و آرام با سرود ملی کشورمان هم نوا می شود. نظامیان آماده ادای احترامند و اشک ها که بی مهابا با فکر غربتی که این شهید در این چهاردهه کشیده است، بر گونه حاضران می غلتد.
او اکنون به آرامگاهش رسیده است. ما او را نیاوردیم! او ما را شفاعت کرد تا حضرت دوست توفیق میزبانی اش را بر ما ارزانی بدارد. آن که منتظرش بودیم آمد و در سینه ستاد مرکزی شرکت بهره برداری نفت و گاز مارون آرمید. اینجا دیگر جای دیروز نیست! همه کارکنان شرکت این جمله را با خود می گویند. اینجا دیگر جای دیروز نیست. اینجا متبرک به حضور شهیدی خوشنام است. زین پس اینجا بیا و حاجت روا کن، همچون ما که امروز حاجت روا شدیم. اینجا کبریاست، محضر امن اولیاست.